
تا حالا درباره کارم در این وبلاگ چیزی ننوشتهام، اما چهار برنامهای که برای سالگرد انقلاب ساختم، از معدود کارهایی هستند که فکر میکنم میتواند برای مخاطب این وبلاگ هم جالب باشد.
من متولد سال ۵۷ هستم. یعنی مثل اکثریت شما که اینجا را می خوانید، دستپروده انقلابیونم. سال تولدم هم به موضوع، وجهه نمادین میدهد. من و انقلاب همسنیم. اما رابطه من و انقلاب به سن و سالمان ختم نمیشود. این انقلابی که سه ماه بعد از تولد من رخ داده، تا جزئیترین بخشهای زندگی من نفوذ کرده و همه چیز دنیا و سرنوشت و گذشته و آیندهام، به شکلی تحت تاثیر وقایع آن سال و سقوط سلطنت پهلوی قرار گرفته.
البته میدانم که این وضعیت منحصربهفردی نیست و بسیاری از همنسلانم به درجات گوناگون، همین وضعیت را دارند. (این را هم بگویم که اگر مفهوم «نسل سوخته»، نسبی باشد، من به نسل سوخته تعلق ندارم. واقعا کسانی که بین ۱۰ تا ۳۰ سال از من بزرگتر هستند، نسلهایی سوختهترند!)
بهرحال به عنوان یک روزنامهنگاری که ابعاد متفاوت و غریبی از زندگیام تحت تاثیر این واقعه قرار گرفته، نمیتوانم از کنارش بیتفاوت بگذرم. علاقه ویژهای که به تاریخ معاصر دارم نیز بیشتر برای کشف حقیقت انقلاب سال ۵۷ است. یعنی انگیزه اصلی من از مطالعه درباره مشروطه، نهضت ملی نفت، جنبش چریکی ایران، سازمان مجاهدین خلق، حزب توده، سازمان فداییان اسلام و محمدرضا شاه، این است که بفهمم در سال ۵۷ چه اتفاقی افتاده. و چرا این اتفاق افتاده؟!
امسال که سی و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی بود، این فرصت را داشتم که چند برنامه درباره این انقلاب درست کنم. متاسفانه در میانه کار به شدت مریض شدم و نتوانستم پروژه را تا انتها ادامه بدهم و یکی از برنامههای رادیویی به پایان نرسید و نیمهکاره ولش کردم. (مریضی باعث شد نسخههای آنلاین هم با تاخیر و چند روز بعد از پخش رادیویی آماده شوند، ولی خوشبختانه همه مطالب تا قبل از ۲۲ بهمن منتشر شدند.) به هرشکلی بود چهار برنامه ساختم که در همین صفحه میتوانید هر چهار تا را بشنوید.
لینک هر چهار برنامه را از ساوندکلاود رادیو فردا میگذارم، چون میدانم که در ایران راحتتر شنیده میشود. از دل هر برنامه هم یک گزارش طولانی آنلاین درآمد که به دلیل طولانی بودنشان چندان از آنها راضی نیستم. بهرحال اینها پروژههای رادیویی بودند و پیشنهاد من این است که اگر وقت دارید، به جای خواندن مطالب، برنامهها را گوش کنید. اگر واقعا آدمهای اهل مطالعهای هستید و الان هم در موقعیتی هستید که نمیتوانید گوش کنید، میتوانید متنها را بخوانید. (اگرمتنها را بخوانید، به رغم اینکه طبیعتا نقل قولها بسیار کوتاه شدهاند، اما به طور کلی چیزی را از دست نمیدهید.)
از جالبترینش شروع میکنم: وضعیت محبوبیت محمدرضا شاه پهلوی. ایده از اینجا آمد که یکی از شخصیتهای تاریخی هوادار شاه، در یک گپ دوستانه اصرار میکرد که مردم ایران ذاتا شاهدوست هستند و فقط در یک مقطعی تحت تاثیر تبلیغات مخالفان شاه قرار گرفتند و الان هم دوباره به او علاقهمند شدهاند. و خیلی خونسرد برایم لطیفهای را تعریف کرد که شاید شنیده باشید: « قبر شاه را در مصر باز میکنند و میبینند که جنازه شاه عینک آفتابی دارد! از او میپرسند چرا عینک زدهای، میگوید از بس مردم گفتند نور به قبرش ببارد، پدرم درآمده ناچار شدم عینک بزنم!»
از نظر این شخصیت علاقهمند به شاه، این لطیفه – و اساسا ساختهشدن چنین لطیفهای – نشانهای مهم بود از شاهدوستی مردم ایران.
وقتی خواستم درباره میزان محبوبیت محمدرضا شاه یک مستند رادیویی درست کنم، آنقدر حجم مطالب زیاد شد که ناچار شدم دو قسمتش کنم.
در قسمت اول میتوانید وضعیت محبوبیت شاه را از شهریور ۲۰ تا سال ۵۷ بشنوید. در این قسمت میشنوید که برخلاف تبلیغات سنگین طرفداران خمینی، نه تنها او شاه منفوری نبوده بلکه در دورههایی شاهی محبوب بوده. همچنین میشنوید که چگونه شاه آرام آرام، به یکی از منفورترین شخصیتهای سیاسی ایران در سالهای ۵۶ و ۵۷ تبدیل شده.
این هم لینک نوشته قسمت اول که در وبسایت رادیو فردا منتشر شد. عنوانش هست: نوری که هر روز به قبر «شاه خائن» میبارد – قسمت اول
اما قسمت جالبتر، بخش دوم است. در بخش دوم درباره اینکه عدهای مدام از شاه و دوران شاه تعریف میکنند میشنوید و اینکه این تعریفها چه معنایی دارد؟ این نور به قبر شاه ببارد ماجرایش چیست؟ ملت سلطنت طلب شدهاند؟
دومین قسمت را اینجا میتوانید بخوانید: نوری که هر روز به قبر «شاه خائن» میبارد – قسمت دوم
سومین برنامه، یک برنامه نفسگیر ولی متفاوت درباره یک سئوال کلیشهای و قدیمی است: آیا خمینی و اسلامگراهای هوادار خمینی، انقلاب ایران را دزدیدند؟ میدانم که چند سالی است باب شده خیلیها به این سئوال خیلی سریع پاسخ منفی میدهند و میگویند طرفداران خمینی بیشتر بود، پس انقلاب دزدیده نشده. اما این طرفداران بیشمار واقعا برای چه چیز به خیابان میآمدند و چند نفرشان از نظریات کلیدی خمینی مانند ولایت فقیه اطلاع داشتند؟ در این برنامه از ابعاد گوناگون مساله رهبری خمینی بررسی میشود.
این هم لینک متن نوشته آنلاین درباره دزدیده شدن انقلاب.
و آخرین برنامه هم درباره مقالهای است که جرقهای بود برای آغاز اعتراضهایی که در نهایت منتهی شد به انقلاب. این مقاله به نام مستعار احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات منتشر شد و در آن به خمینی توهین شد. موضوع این مقاله یکی هم از آن موضوعات نخنماست که وقتی رویش انگشت میگذاری یک عده سریع میگویند که مقاله را علی شعبانی نامی نوشته، یا پرویز نیکخواه نوشته یا داریوش همایون نوشته یا حتی خود شاه آن را نوشته! تمام جزییات انتشار این مقاله در این مستند رادیویی هست. ولی مهمتر از آن، اهمیت مقاله در جریان وقوع انقلاب است. واقعا اگر این مقاله چاپ نمیشد، انقلاب نمیشد و الان ما همه ایران بودیم و ممکلت بهشت بود و گوگوش و داریوش داشتیم و بهروز وثوقی داور جشنواره فیلم بود و به کره جنوبی ماشین صادر میکردیم؟
این هم متنش که عنوانش تا اندازهای کل ماجرا را لو میدهد: بهانهای برای یک انقلاب.
و پنجمین برنامه (که ناکام ماند) و اتفاقا محتوای واقعا جالبی پیدا کرده بود، درباره میزان مشارکت مردم در انقلاب سال ۵۷ و شمار قربانیان انقلاب بود. طبیعتا بخش اصلی شمار قربانیان به بررسی آمار عمادالدین باقی اختصاص داشت که در کتابش آمده، اما درباره میزان مشارکت و تعداد واقعی کسانی که در تظاهرات شرکت میکردند و شعار مرگ بر شاه میدادند، اختلاف نظر جدی میان صاحبنظران وجود دارد که در مطلبم میآمد. بدبختانه مریض شدم. افتادم. و ۲۲ بهمن آمد و رفت و نتوانستم تمامش کنم. ماند برای سال بعد!
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...