مسیح علینژاد یا غنچه قوامی؟ آیا زنان قهرمان شطرنج جهان باید به ایران بروند یا نروند؟
بدست K.
پاسخ این سئوال ساده میتواند نتیجه بازی را تعیین کند. میتواند ما را ببازاند یا پیروز کند. حقمان را بگیرد یا رهایمان کند تا توی سرمان بزنند. چرا این سئوال اینقدر مهم است؟ چون این دو راهی، نتیجه یک بحث بسیار مهم درباره شکل مبارزه برای بازپس گرفتن حقوق از دست رفته شهروندان ایرانی است. بخش بزرگی از آزادیهای اساسی ایرانیها توسط حکومت محدود شده. در میان این آزادیهای از دست رفته، زنان بیشتر از مردان قربانی بودهاند. و یکی از خشنترین و بیرحمانهترین شکل سرکوب زنها، تحقیر روزانه و سیستماتیک آنها با حجاب اجباری است.
حجاب اجباری یکی از ستونهای نمادین حاکمیت «اسلامی» هم هست که به درستی هم از سوی مدافعانش و هم از سوی مخالفانش، خط مقدم جنگ است و برای هر دو گروه، خاکریزی است که میتواند سرنوشت نبرد را تعیین کند. اما کدام مبارزه با حجاب اجباری موثرتر است؟ آیا زنان ایرانی امروز این قدرت را دارند که به مقاومت مدنی دست بزنند و مثلا از فردا بدون روسری از خانه خارج شوند؟ اگر چنین قدرتی ندارند، چگونه باید در برابر این قانون سرکوبگر مقاومت کنند؟ نقش مردان در این مبارزه چیست و چگونه باید برای بازپسگیری حق آزادی پوشش که در مواردی خودشان نیز قربانی هستند، با زنان همراه شوند؟ نقش فعالان حقوق زنان در خارج از ایران چیست؟ آیا نقش فعالان داخل و خارج با هم متفاوت است؟
و زمانی که پای مسابقات شطرنج زنان در سال ۲۰۱۷ وسط کشیده میشود، معمای حجاب، پیچیدهتر هم میشود. این دعوا دو طرف دارد. گروهی طرفدار برپایی این مسابقات در تهرانند و میگویند چنین اتفاقی برای ورزش زنان ایران یک دستاورد است و زنان ایرانی را – ولو زیر سایه حجاب اجباری – از انزوا خارج میکند. گروهی مخالفند و معتقدند قهرمانهای شناخته شده باید در اعتراض به اجباری بودن حجاب در ایران این مسابقات را بایکوت کنند و رفتنشان به تهران و روسری سرکردن، به حجاب اجباری مشروعیت میبخشد. فرض من این است که هر دو گروه با حقوق ابتدایی آزادی پوشش برای زنان ایرانی دشمنی ندارند و با حجاب اجباری مخالفند. اما روشهایشان برای مخالفت متفاوت است.
طرفداران بایکوت معتقدند که تبلیغات گسترده و حمایت بینالمللی از حق آزادی پوشش زنان به ایرانیها در مبارزهشان کمک میکند تا سرانجام روزی آنقدر قدرت بگیرند که بتوانند در برابر حرف زور بیاستند. آنها طرفدار مخالفت آشکار و فعالانه همه اجزای جامعه با حجاب اجباری هستند. مخالفان بایکوت معتقدند که دشمنان آزادی، کلهخرتر از این حرفها هستند و اصلا برایشان فشارهای بینالمللی مهم نیست. آنها میگویند سرعت تغییرات آنقدر مهم نیست که خود تغییر مهم است. به همین دلیل روش مدنظر آنها شبیه به آبراهی است که به مرور و با گذشت روزها و ماهها و سالها و حتی دههها موفق میشود سنگ را هم سوراخ کند و راهش را باز کند.
به نظر من اما معمای اصلی رفتن یا نرفتن ورزشکاران زن به تهران نیست. مساله اصلی این است که این دو گروه از خنثی کردن تلاش دیگری دست بردارند و فعالیتهای تبلیغاتیشان را به شکلی پیش ببرند که کارهای گروه مقابل بیثمر نشود. غنچه قوامی و مسیح علینژاد باید فصل مشترکشان را پیدا کنند. وگرنه مانند همه این سالها، تلاشهایشان نیمهکاره و بیفایده میماند. چطور؟ همین مسابقات شطرنج برگزار میشود و چند شطرنجباز به تهران میروند و چندتایشان هم بایکوت میکنند. هم بایکوت شکست میخورد و هم مسابقات با موفقیت گسترده برگزار نمیشود. و هیچ کدامشان به هدفشان نمیرسند. در نهایت قربانی، قربانی میماند و حق ما پایمال میشود. برای بازپس گرفتن این آزادی زخم خورده و از بین بردن این زنجیرهای غیرانسانی، حتما راه سومی هست …